توجه داشته باشیم که ترس، یک احساس است و تمامی احساسات ، حاصل ذهن و تفکرات ما هستند. ترس از کمبود عشق و آگاهی سرچشمه می گیرد. آنچه که موجب احتیاط به هنگام عبور از خیابان می شود عشق و میل ما به زندگی و ادامه آن است نه احساس ترس.
و اگر دلیل ما برای دزدی نکردن ترس از عواقب آن باشد آن ترس نفسانی است و دزدی جای خود باقی می ماند و در مواقع دیگر خود را بروز می دهد.

ترس عامل رفتارهای خوب انسان نبوده و نخواهد بود.
انسان باید انگیزه ای بالاتر و قوی تر از ترس داشته باشد تا بتواند حق همکار، همسایه، دوستان و خانواده خود را به جا آورد.

حتی ترس از مرگ نیز نتوانسته است انسان را از کشت و کشتار و ظلم و ستم رهایی سازد. اما عشق چرا!

دلیل تمامی ترس های موجود آدمی از کمبود عشق می باشد و اگر همین بشر امروزی ، مزه عشق را چشیده باشد به سختی می تواند بترسد و دروغ بگوید و بازی در بیاورد.
کدام عاشقی که به منزل رسید دروغ گفت و ظلم کرد؟
و کدام ترسویی هست که انتقام و کینه در سر نداشته باشد!؟ و اگر هم انتقام و کینه ای در سر ندارد از ترس و کوچکی او ناشی می شود نه از بزرگی او.

ترس ، غذایی است که تبدیل به خشم می شود و خشم نیز تبدیل به رفتارهای وحشی و کج خلقی شده و زندگی را بر خود و دیگران جهنم تبدبل می کند.