سوال:  

من وقتی تو خونه تنهام و نماز میخونم همش احساس میکنم یکی پشت سرمه و داره نگام میکنه، خیلی میترسم دیگه به مرز سکته میرم به زور تا آخر نمازم دوام میارم، میشه کمکم کنید چیکار کنم که این توهمم از بین بره؟ الان با بدبختی نماز مغربم رو خوندم

همش به خودم دلداری میدم سر نماز، میگم این کار شیطانه توجه نکن، روی معنی آیه ها تمرکز میکنم ولی نمیشه بازم، قرآن و دعا هم زیاد میخونم، ولی از مرگ هم خیلی میترسم.

جواب:

این مشکل همان بیماری پانیک یا هراس است که اکثرا منشا آن در کودکی است و به آن ترسهای اضطرابی میگن

این هراسها که به مرور زمان برطرف میشه انواع مختلف داره:
هراس تنهایی
هراس ارتفاع
هراس اجتماعی و حضور در جمع افراد
هراس تاریکی
هراس از حیوانات
هراس از موجودات افسانه ای  یا جن و ارواح
و ...

که این بیماری ها شیوع زیادی داره و به مرور زمان برطرف میشه

 مثلا در مورد ترس از تاریکی در کودکی ممکنه در اتاق تاریکی که سایه ها و نور ایجاد شبه میگرده بودید و ترسیدید و در ذهنتون مونده و مادرتون تلاشی برای برطرف کردن آن نداشته

بهتره در اتاق کودکان، نوری کم در اتاق باشه یا پرده ها و وسایل  طوری باشه که شب ها ایجاد سایه نکنه

ترس از حیوانات، از سوسک، موش، مار و مارمولک و ... همش هراس اضطرابیه که بر اثر یادگیری  هست وگرنه یک نوزاد با مار بازی میکنه  اما مادر و اطرافیان ترس را در او ایجاد کردند

ترس اجتماعی به خاطر اینه که والدین اجازه صحبت کردن ، میدان دادن ، تایید کردن او در موقع صحبت کردن و ... ندادند و باعث کم رویی و ترس از ورود به مهد و مدرسه و اجتماع میشه که هرکدام درمان های خاص داره

و کاملا قابل درمانه

مثلا اگر کودک از تاریکی میترسه  یا از تنهایی، بهتره ابتدا همراه مادر در تاریکی راه بره و کم کم با بازی کردن او را به سمت تاریکی و تنهایی هدایت کنید

در مورد ترس از ارتفاع،  آسانسور و کوه و ...  بهتره ابتدا از ارتفاع کوتاه تر شروع کنید و بچه را بغل کنید یا دستش را بگیرید و وارد آسانسور شوید و بازی آسانسور سواری یا مسابقه آسانسور سواری بدهید و جایزه دهید و یا از تپه های کوتاه شروع کنید تا به کوهنوردی برسید یا از سرسره های کوتاه شروع کنید تا به بالا رفتن از نردبان ها و ...

خودتون که این هراس ها را دارید بهتره یکبار دیگر با دوران کودکی خودتون آشتی کنید و کودک درون  خود را با نوازش آموزش دهید که تنها به اتاق خواب بره و در تاریکی راه بره و بنشینید، به کودک درون خودتون توضیح دهید که این جا کسی نیست و این ها داستانهایی بوده که اون موقع گفته میشده و تو ترسیدی، به کودک درونتون بگید که در تاریکی همان چیزهایی هست که در روشنایی هست و دست خودتون یا یک عروسک یا بچه تون را بگیرید و در تاریکی راه بروید

اشباح و ارواح و اجنه و موجودات خیالی و ... مربوط به ترسهای کودکی است و بهتره با مطالعه علمی و منطقی  حضور آنها را در کنار خود رد و حل کنید چون شما به رشدی رسیدید که درکی منطقی از روح و مرگ و ... داشته باشید.

مگر مرگ دست شماست عزیزم که موظفید بهش فکر کنید، ما معتقد به جبر و اختیار هستیم
تولد و مرگ جبر است و دراختیار خداوند و زندگی اختیار است و دست ما

پس ما به عنوان انسان و مخلوق باید به زندگی و طرز و سبک آن فکر کنیم، نه به آنچه در ید قدرت خالق است و از مخلوق کاری ساخته نیست

پس وقتی چیزی در اختیار تو نیست آیا لازمه اون وظیفه را تو برعهده بگیری، یا با فکر آن زندگی ات را تنظیم کنی؟

خیر
بلکه  باید هر فرد به مرگ به عنوان دریچه ورود به زندکی دیگر در جهان  دیگر  بسنده کنه و سبک زندگیش را طوری تنظیم کنه که بعد از خروج از دریچه مرگ در مسیر سعادت پیش بره

اینکه میگویند به مرگ زیاد فکر کنید یا به قبرستان ها سر بزنید نه به این خاطره که بترسید و زندگیتون تحت الشعاع آن قرار بگیره که یاس و ناامیدی  بر شما مستولی بشه

خیر

باید طوری فکر کنید که یادتون باشه تنظیم برنامه زندگیتون مختص دو روز دنیا و این طرف دریچه نباشه

مرگ یک گذراست دیگه 
مثل گذر نوزاد از رحم مادر به دنیا
این که بد نیست از یک دنیای کوچک و تنگ وارد دنیای بزرگتر شده

اینها مربوط به ترسهای کودکی است و طبیعیه و با کودک درونتون روراست باشید و بهش بگویید همراه شما بزرگ بشه دیگه.